نقاش, طراح , نویسنده و روزنامه نگار معاصر ایرانی است .
پرویز کلانتری طالقانی در شنبه روز نخست فروردین۱۳۱۰در روستای فشندک طالقان زاده شد. وی از کودکی علاقهٔ خود را به رنگها نشان داد و به گفتهٔ خودش از کودکی با خط خطی کردن دیوار همسایهها کشیدن نقاشی انتزاعی را تمرین میکرد. او در دانشکدهٔ هنرهای زیبای تهران درس خواند و در سال۱۳۳۸در رشتهٔ هنرهای تجسمی دانش آموخته شد.
کلانتری در مراکز هنری از جمله دانشکدهٔ هنرهای زیبای تهران و کالج هنری کودکان در کالیفرنیا کار کرده و مدتی مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در تهران بودهاست. تاکنون در نمایشگاههای گروهی و انفرادی بسیاری در داخل و خارج از ایران، شرکت کردهاست و یک اثر از آثار این نقاش برجسته، درفهرست تمبرهای ویژه سازمان ملل به چاپ رسیدهاست. هم چنین تابلوی مشهور شهر ایرانی از نگاه نقاش ایرانی او در مقر سازمان ملل قرار دارد.
از سال۱۳۵۳با شروع نقاشیهای کاهگلی، دورهٔ تازهای را در زندگی هنری خود آغاز کرد که تا امروز آن را ادامه دادهاست. تابلوهای او جلوهای ملموس از زندگی مردمان کویر و ساحل را در خود دارد. او بیشتر با تابلوهای کاهگلیاش شناخته میشودو حتی بسیاری او را پایه گذار سبک کاهگلی میدانند اما به گفتهٔ خودش پیش از او مارکو گریگوریان اولین کسی بود که این کار را کرد، هرچند شیوهٔ کلانتری برخلاف گریگوریان که کاملا انتزاعی و مدرن بود، ملایم تر و طبیعی تر است. وی میگوید «من نقاش مناظر خاک آلود مملکتم هستم» به همین دلیل است که او در بیش تر کارهایش فضاها و نمادهای روستایی و بومی را تصویر میکند. وی همچنین از هنرمندان بنام مکتب سقاخانه است.
او نویسنده و روزنامه گار نیز هست و تا کنون چند مجموعه داستان منتشر کرده و کتابهای "ولی افتاد مشکل ها"،"چهار روایت" و "نیچه نه، فقط بگو مشداسماعیل" ازجمله آثار اوست. هم چنین مقالات هنری متعددی از این هنرمند درخصوص ارتباط هنر و هنرمند ایرانی، درنشریات ایرانی منتشرشدهاست.
او در دانشکده با همایون صنعتیزاده رییس دانشکدهٔ هنرهای زیبا آشنا شد و این آشنایی موجب راهیابی او به موسسهٔ انتشاراتی فرانکلین ناشر کتابهای درسی و نشریهٔ پیک گشت. به این ترتیب به تصویرگری کتابهای درسی روی آورد.
سالها پیش کودکی با قطعه زغالی توی کوچه روی دیوار خانه شان نوشت :
اگر میخواهی مرا بشناسی سر این خط را بگیر و بیا . او خط را پیچاند و پیچاند و رفت روی دیوارکناری و بعد روی دیوار همسایه , رفت تا انتهای کوچه و خط را ادامه داد تا کوچه های دیگر تا اینکه ناگهان متوجه شد در یک محله غریبه گم شده است .
شروع کرد به گریه و زاری چونکه آنقدر خطها را درهم پیچانده بود که نمی توانست رد آن را تا خانه دنبال کند !
حالا ببینیم قضیه چه بوده است ؟ اصلا کسی قرار نبود این بچه را بشناسد .درواقع معنای روانشناختی اینکار چنین است که این بچه میخواست خودش خودش را بشناسد و در وادی خودشناسی بود که رفت و گم شد !
حالا سالها از آن زمان گذشته است و او همچنان در حال خط کشیدن است تا خودش را پیدا کند . اینها مختصر شرح حالی بود از زبان خودش .
پرویز کلانتری از کودکی به رنگ علاقه داشت .و در دوران تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا به تصویر گری کتاب های درسی روی آورد . همچنین تابلوی مشهور , شهر ایرانی از نگاه نقاش ایرانی او در مقر سازمان ملل قرار دارد .
اما او می گوید : من نقاش مناظر خاک آلود مملکتم هستم .
او همچنین از هنرمندان به نام مکتب سقاخانه است .کارهای ایشان بیشتر فضاها و نمادهای بومی و روستایی را به تصویر می کشد .